رایان عشق مامانرایان عشق مامان، تا این لحظه: 10 سال و 28 روز سن داره

رایان دوست داشتنی ما

ددر رفتن روزانه مادرو پسری

چند وقتیه که هوا گرم شده من و پسر خوشگلم با هم تو حیاط شهرک میریم که تاب و سریره و فضای سبز داره و باهم خوش میگذرونیم. عزیز دل مامان وقتی میریم بیرون انقدر ذوق میکنی و راه میری و میدوی و گاهی اوقاتم یکم خاک بازی میکنی مامان فدات بشه دیروز یه اتفاق جالب افتاد بعداز ظهر که از خواب پاشدی همش گریه میکردی یکم که اروم شدی کلاهت که روی صندلی بود برداشتی به من دادی بعد چادرمو بهم دادی و به من فهموندی که چادرمو سرم کنم، بعداینکه چادر سر کردم اومدی بغلم یعنی که منو ببر بیرون  من و بابایی کلی برات خندیدیم فدات بشم...و بعد بردمت پایین مامانی...  الانم که دارم این پستو مینویسم مثل فرشته ها خوابیدی ناااااااز مامان  امشبم از ساعت 9 خو...
23 ارديبهشت 1394

روز پدر و سیزدهمین ماهگرد نفسم

سیزدهمین ماهگرد ت مصادف شده با روز پدر ... سیزدهمین ماهگردت مبارک نفس مامان  و همینطور روز پدر هم به بابایی خوب و عزیز تبریک میگیم دو تایی: بابایی جونی ما خیلی دوستت داریم و روزت مبارک باشه ایشالا همیشه سایه ت بالا سرمون باشه و روزهای خوب باهم بودنمون جاودانه باشه و یه خسته نباشید بزرگ بخاطر تمام زحمتهایی که برای ما میکشی ....خسته نباشی بهترین ما، مهربانترین ما ...
12 ارديبهشت 1394

بده بده بده .......

عشق مامان، این روزا یاد گرفتی همش میگی بده بده بده...هر چیزی میخوای میگی بده...مامان فدای حرف زدنت بشه الهی... اولین بار خونه خاله سارا گفتی عشق من...اره اخه ما هفته پیش رفتیم پیش نیکان جونی. چهارشنبه رفتیم کرج پیش عمه سپیده و جمعه هم رفتیم پیش خاله سارا و نیکانی.... سفر خوبی بود یکم تو ماشین اذیت کردی ولی در کل پسر خوبی بودی مامانی... نیکانی عزیزم هم ماشالا بزرگ شده کلی کارهای بامزه انجام میده با دستهاش ادای گیتار زدن در میاره، یه کم کارهای رزمی انجام میده و کلی هم کلمه کلمه حرف میزنه خاله قربونش بره... اره داشتم میکفتم اولین بار  خونه خاله سارا خیلی واضح گفتی بده ..این روزا ماشالا خیلی شیطون شدی مامانی...میری رو لبه لبه مبل وا...
9 ارديبهشت 1394
1